- روشن روی (رَ / رُو شَ)
وضی ٔ. نیکوروی. (زمخشری). روشن. تابان. درخشان. (از یادداشت مؤلف) :
به صبح چیست ؟ به صبح آفتاب روشن روی
به خشم چیست ؟ به خشم آتش زبانه زنان.
فرخی.
، نیکوروی. خوشرو:
به من پرویز روشن روی بوده ست
به گیتی در همه ما را ستوده ست.
نظامی.
، مناسب. خوب. شایسته. موفقیت آمیز. عالی:
چشم بد دریافت کارم تیره کرد
گرنه روشن روی کاری داشتم.
خاقانی.
، مقلوب روی روشن:
بتانی دید بزم افروز دلبند
به روشن روی خسرو آرزومند.
نظامی
به صبح چیست ؟ به صبح آفتاب روشن روی
به خشم چیست ؟ به خشم آتش زبانه زنان.
فرخی.
، نیکوروی. خوشرو:
به من پرویز روشن روی بوده ست
به گیتی در همه ما را ستوده ست.
نظامی.
، مناسب. خوب. شایسته. موفقیت آمیز. عالی:
چشم بد دریافت کارم تیره کرد
گرنه روشن روی کاری داشتم.
خاقانی.
، مقلوب روی روشن:
بتانی دید بزم افروز دلبند
به روشن روی خسرو آرزومند.
نظامی
